نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت مى‏كرد و سخت مى‏ناليد. گفت: «خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟»
گفت: «البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‏كنم.»
گفت: «عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى‏كنى؟»گفت: «نه.»
گفت: «گوش و دست و پاى خود را چطور؟»
گفت: «هرگز.»
گفت: «پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‏كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏تر و خوش‌بخت‏تر از بسيارى از انسان‏هاى اطراف خود مى‏بينى. پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بيش‏تر از آن است كه ديگران را داده‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏ترى هستى!»
يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت مى‏كرد و سخت مى‏ناليد. گفت: «خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟»
گفت: «البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‏كنم.»
گفت: «عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى‏كنى؟»

گفت: «نه.»
گفت: «گوش و دست و پاى خود را چطور؟»
گفت: «هرگز.»
گفت: «پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‏كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏تر و خوش‌بخت‏تر از بسيارى از انسان‏هاى اطراف خود مى‏بينى. پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بيش‏تر از آن است كه ديگران را داده‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏ترى هستى!»





:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 825
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 آبان 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: