مرد فقیری بود که همسرش کره می ساخت و او آن را به یکی از بقالی های شهر می فروخت.
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویی می ساخت.و مرد در مقابل فروش آنها مایحتاج زندگی خود را می خرید.
مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آن ها را وزن کند .وقتی آنها را وزن کرد اندازه هر کره 900گرم بود. او از مرد فقیرعصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمی خرم تو کره را به عنوان یک کیلویی فروختی در حالی که وزن آنها 900گرم است.
مرد فقیر ناراخت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم. یک کیلو شکر از تو خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می دادیم.
یقین داشته باش،یقین داشته باش که که با سنگ خودت برای تو اندازه می گیریم.
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی ,
علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 769
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0