دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.موعد عروسی فرا رسید.زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.
مرد گفت: من جز شرط عشق را به جا نیاوردم
:: بازدید از این مطلب : 1101
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2