نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


اگر دنیا فریبنده است  /  اعتماد به آن چرا

اگر حساب حق است  /  جمع مال حرام چرا

اگر بهشت حق است  /  تظاهر به ایمان چرا

اگر جهنم حق است  /  این همه ناحق چرا

اگر قیامت حق است  /  خیانت به مال مردم چرا



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1307
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 9 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

ای غصه مرا دار زدی خسته نباشی / آتش به شب تار زدی خسته نباشی

 ای غصه دمت گرم که در لحظه ی شادی / با رگ رگ من تار زدی خسته نباشی



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1153
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : شنبه 9 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

بارش برف نسبتا" سنگین در پنجم وششم دی ماه  باعث شادی ونشاط مردم شد ؟بارش بی منت این نعمات الهی اگر چه سراسر خیر وبرکت است اماباعث بروز مشکلاتی در ایاب وذهاب میگردد. ومصداق ان مثل محلی میشود که ((وای ور برف ووای ور دگر روز برف )) در روز نهم دی ماه این سرما باعث تعطیلی مدارس در قریب به اتفاق شهر های خراسان رضوی شد ولی باوجود سرمای ده درجه زیر صفر،گناباد باز هم از لیست تعطیلی حتی در مقطع ابتدایی جا افتاد؟ اگر چه تعطیلی مدارس بخودی خود  باعث عقب افتادن دانش اموز از علم میشود اما  باید پذیرفت در این سرما ویخبندان  احتمال  بروز مشکلات وخطرات  نیز مضاعف میشود.  این موضوع مرا بیاد صحبت یکی از دو ستان انداخت که میگفت قوانین مصوب یک روز بعد از تصویب در شهرستان گناباد اجرا میشود خصوصا این که بار مالی وبنوعی بار منفی برای مردم داشته باشد؟!!مواردی مثل جرایم رانندگی واجرای ان و قس علی هذا و دیگر اینکه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؟!

 



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1146
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : شنبه 9 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

 

 

 

 

خـــــدایا میـــوه ی کــــدامین درخـتت را گــــاز بــــزنم کـــه از زمیـــن رانــده شـــوم؟



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1210
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

                                                                 :تك درخت عشق:.

آدمهای ساده را دوست دارم همان ها که بدیِ هیچ کس را باور ندارند

همان ها که برای

همه لبخند دارند همان ها که همیشه هستند برای همه هستند...


آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛


عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد یا


ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند...


یا درس ساده نبودن بهشان می دهد...


آدم های ساده را دوست دارم


بوی ناب "آدم" می دهند




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1090
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران و ... بود.

اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم

اما وسط های راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم که کرایه راننده رو بدم ولی نبود...!

جیب چپ نبود... جیب پیرهنم!

نبود که نبود ... گفتم حتما تو کیفمه!

اما خبری از پول نبود... :(


به راننده گفتم: اگر کسی را سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!

گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!

گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده...!!!

یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت

و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی می رسونمت ...

.

خداجونم!

من مسیر زندگی ام را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم

اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچی ندارم، خالیه خالی ...

فقط یک آه و افسوس که مفت مفت عمرم از دستم رفت ...

ما رو می رسونی؟؟؟

یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مان میکنی؟؟؟!
 
 نقل از وبلاگ سر برگ خاطره ها



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1230
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


من آن ابرم كه مي خواهد ببارد

دل تنگم هواي گريه دارد

دل تنگم غريب اين در و دشت

نمي داند كجا سر مي گذارد




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1097
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

من آن رودم كه تنها آب دارم ،                     نگاهي خسته و بي تاب دارم

من عشق نور دارم در دل اما ،                     فقط تصويري از مهتاب دارم




:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1015
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

گل اگر خشك شود ساقه اش مي ماند

دوست اگر جدا شود خاطره اش مي ماند



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1065
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی


زندگي زيباست
زشتي هاي آن تقصير ماست
در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست
زندگی آب روانی است روان می گذرد
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد



:: بازدید از این مطلب : 1267
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

و اينك باران

بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند

و چشمانم را نوازش مي دهد

تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1020
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

زندگي دفتري از خاطره است

يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم



:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1159
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

مراسم سالگرد تولد بهلول گنابادي در زادگاهش برگزار شد

همزمان با شب يلدا، يكصدويازدهمين سالگرد تولد بهلول گنابادي با حضور احمدتوكلي در روستاي بيلند شهرستان گناباد برگزار شد.

 
جلسات قرآن خانگي مي‌تواند در ترويج سبك زندگی اسلامی اثرگذار باشد

امام جمعه گناباد گفت: بهترين برنامه امروزه برای صله رحم جلسات قرآن و روضه‌خوانی خانوادگی است به ويژه اينكه بدون تشريفات برگزار شود.

 
دو گنابادي به مرحله منطقه ای جشنواره قصه گویی راه يافتند

در شانزدهمین جشنواره بین المللی قصه‎گویی دو بانوي گنابادي موفق به كسب رتبه‎هاي برتر شده و به مرحله منطقه اي راه يافتند.

 
گفتمان دينی در دبيرستان سما گناباد برگزار شد

گفتمان دينی با موضوع نماز و معنويت با حضور امام جمعه و رئيس اداره تبليغات اسلامی در دبيرستان دخترانه سما گناباد برگزار شد.

 
پيكر دو شهيد گمنام عمليات خيبر در گناباد تشييع شد

همزمان با سراسر كشور و در سالروز شهادت حضرت رقيه(س) مراسم تشييع و تدفين دو شهيد گمنام، 29 آذرماه در گناباد برگزار شد.

 
گزارش تصويري تشييع و تدفين شهداي گمنام در گناباد

مراسم تشييع و تدفين دو تن از شهداي گمنام چهارشنبه 29آذرماه در گناباد برگزار شد

 
اقدام مؤسسه خيريه ثامن الحجج (ع) جهت رفع بلا از شهرستان

اين مؤسسه براي رفع اين بلاها از شهرستان در نظر دارد يك يا چند رأس احشام را به دور شهر گردانيده و آنرا ذبح نمايد.

 


 

 


 
شورای فرهنگ عمومی گناباد: آیینهای اهدای جوایز به نخبگان باید مجوز دار باشد

شورای فرهنگ عمومی شهرستان گناباد برگزاری هر گونه مراسم تجلیل از نخبگان را در این شهرستان منوط به دریافت مجوز از این شورا  کرد.

 
استقبال رسمی و نظامی از دو شهید گمنام دفاع مقدس در گناباد برگزار شد

آئین استقبال رسمی و نظامی از پیکر دو شهید گمنام دفاع مقدس با حضور مقامات اداری و نظامی شهرستان گناباد در مزار علامه بهلول گنابادی و پنج شهید گمنام مدفون در این مزار برگزار شد.

 
 

بگذار که به یادآورم که میدان جهاد عوض شده‏است و تو در این میدان، در ذهن من بتی نیستی که هر روز از کنار مزارت بگذرم بی‏آنکه بیاندیشم که جسم تو چرا در این مکان جای گرفته است.

 

 

 
تقدير از پژوهشگران برتر دانشگاه آزاد اسلامي گناباد برگزار شد

مراسم تقدير از پژوهشگران برتر دانشگاه آزاد اسلامي گناباد با حضور جمعي از اساتيد، دانشجويان و مسوولان شهرستان در سالن علامه بهلول برگزار شد.

 
مراسم گرامیداشت روز وحدت حوزه و دانشگاه برگزار شد
اين مراسم با حضور ائمه جمعه گناباد،خضري و کاخک،فرماندار، مسئولين ادارات و مدیران،روحانيون و طلاب حوزه های علميه، روسا،اساتيد و دانشجويان مراکز آموزش عالي گناباد برگزار شد.
 
دو عکاس گنابادی به پنجمين جشنواره ملي نماز و نيايش راه یافتند

56عكس از 43 عكاس /راه يافتگان بخش مسابقه عكس جشنواره نماز و نيايش معرفي شدند.

 

 


 
جشنواره سازه هاي ماكاروني در گناباد

اولين جشنواره سازه هاي ماكاروني در دانشگاه پيام نور مركز گناباد برگزار شد.

 

جلسه هم‌انديشی مديران مراكز، موسسات و خانه‌های قرآن گناباد برگزار شد.




:: موضوعات مرتبط: محلی-منطقه ای , ,
:: بازدید از این مطلب : 1282
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 2 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

 

 

امير مؤمنان على(ع)فرزند ابو طالب و جد او عبد المطلب پسر هاشم است.نام عبد المطلب عامر بود و شيبة الحمد شهرت داشت.گويند چون زاده شد موهايى سپيد بر سر او رسته بودپس او را شيبه لقب دادند.و چون مطلب عموى او پس از مرگ هاشم به مدينه رفت و شيبه را با خود به مكه آورداز او پرسيدند:«اين كودك كيست؟»گفت:«بنده من است.»و گفته اند مردم چنان پنداشتند كه مطلب در اين سفر بنده اى با خود آورده است.از اين رو عامر به عبد المطلب مشهور گرديد.عبد المطلب فرزند هاشم است و هاشم پسر عبد مناف.خاندان هاشم شاخه اى از عبد مناف اند و شاخه ديگر آن بنى عبد شمس نياى امويان است.و هر دو خاندان از قريش اند .خاندان هاشم در قريش به بزرگوارى و گشاده دستى شناخته بودندهر چند مكنتى چون خاندان عبد شمس نداشتند.

 

مادرش فاطمهدختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است.فاطمه چندى تربيت رسول خدا را عهده دار بود و براى او چون مادر مى نمود.او از جمله مسلمانان صدر اول است كه به مدينه هجرت كرد .رسول خدا پيوسته او را گرامى مى داشت و چون درگذشت او را در پيراهن خود كفن كرد. (1)

 

 

 

كنيه مشهور او ابو الحسن و لقب هايش فراوان است.از آن لقب ها آنچه ميان ايرانيان شهرت دارد اسد الله و حيدر است.

 

 

لقب اسد الله را رسول خدا(ص)بدو داد (2) و مادرش وى را حيدر خواند چنانكه در بيتى كه به حضرتش منسوب است آمده:

 

 

 

أنا الذى سمتنى امى حيدره  
كليث غابات كريه المنظره (3)

 

 

 

و حيدر در لغت عربى به معنى شيراست.

 

 

ولادت او را روز جمعه سيزدهم رجبيا بيست و سوم آن ماه و بعضى نيمه شعبان نوشته اند .چه سالى؟سى سال يا بيست و نه سال پس از عام الفيل.عام الفيل چه سالى بوده است؟سالى كه أبرهه سردار حبشى با پيلهاى خود براى ويران كردن مكه آمد.اما آن چه سالى بود؟در آن روزگار ضبط دقيق روز و ماه و حتى سال را نمى توانستندچرا كه بيشترين مردم خواندن و نوشتن نمى دانستند .حادثه ها در ذهن اين و آن بود نه در صفحه كاغذ.و چون حادثه اى بزرگ پديد مى آمد آن را مبدأ تاريخ قرار مى دادند.آمدن پيلان به مكه و كشته شدن آنها به سنگ ريزه هايى كه پرندگان مى افكندندواقعه اى بزرگ بودبدين رو تاريخ را با سال آن واقعه در حافظه نگاه مى داشتند .

 

 

چون رسول خدا در عام الفيل به دنيا آمده است و سن او هنگام رحلت 63 سال بودولادت او را بين 569 تا 570 ميلادى ضبط كرده اند.و چون ولادت على را در سى سالگى رسول(ص)نوشته اند بايستى على(ع)در 599 يا 600 ميلادى تولد يافته باشد.

 

 

عالمان شيعه عموما و گروهى از دانشمندان سنت و جماعت نوشته اند على(ع)در خانه كعبه به دنيا آمد.اما بعضى از سنيان يا اين مكرمت را براى او ننوشته اند و يا آن را نپذيرفته اند .مسعودى نويسد:«در كعبه زاده شد.» (4) مفيد نوشته است:«پيش از او و بعد از او كسى در خانه كعبه به دنيا نيامد.» (5)

 

 

مؤلف سيرة الحلبيه نوشته است:«على(ع)در سن سى سالگى رسول(ص)در كعبه متولد شد.» (6) در ديوان سيد حميرى كه با تحقيق شاكر هادى شكر در بيروت چاپ شده قطعه اى ديده مى شود كه مطلع آن اين است:

 

 

ولدته في حرم الإله و أمنه  
و البيت حيث فناؤه و المسجد (7)

 

 

 

  مصحح ديوان اين قطعه را از مناقب ابن شهر آشوب و دلائل صدوق آورده است.در مناقب اين بيت ها و نيز بيت هاى ديگرى در اين باره از محمد بن منصور سرخسى آمده است. (8) پس شهرت واقعه در آغاز سده چهارم مسلم بوده است و اگر بيت ها از سيد حميرى باشد اين داستان در آغاز سده دوم هجرى نيز شهرت داشته است.در اثبات اين فضيلت كتابهايى نوشته اند كه از متأخران مرحوم شيخ محمد على اردوبادى را مى توان نام برد كه نگارنده را با او دوستى بود.

 

 

  در اينجا به مناسبت داستانى را مى آورم كه پنجاه و چند سال پيش برايم رخ داد.

 

 
ساليانى كه در نجف اشرف به سر مى بردممبتلا به درد چشم شدم بسيار آزارم مى داد.دو سه بار به مطب پزشكى به نام دكتر محمد العيد رفتم و هر بار يك ربع ديناريعنى اندكى كمتر از يك چهارم ماهيانه ام را به او مى دادم.قطعه فلزى به پلك چشمم مى كشيد و مى گفت:«همت جوانان را دارى.»چرا چنين مى گفت؟نمى دانم.اگر درد چشم بيشتر نمى شد كمتر نمى گرديد .پسين روزى در يكى از ايوان هاى صحن مقدس روبروى گنبد مطهر نشسته بودم افسرده و از رنج چشم آزردهروى به گنبد كردم و گفتم:«يا على من براى درس خواندن به شهر تو آمده ام و تنها وسيلتم چشم است.»

 

 

 
گريه ام گرفتدو رباعى به ذهنم آمد و در آن حال زمزمه كردم:

 

 

 
اى بارگهت قبله گه اهل نياز 
وى روضه حضرت تو خلوتگه راز 
در خانه كعبه زادى و زادگهت  
شد قبله مسلمين بهنگام نماز 
اى ذات خداى را تو مرآت جلى  
وى نور مبين كاشف سر ازلى در مدح تو اين بس كه نبودى دوزخ  
لو اجتمع الناس على حب على

 

 

 
در همين حال بودم كه يكى از آشنايان كه نامش را فراموش كرده ام به صحن درآمد.مرا ديد و حالم را پرسيد.گفتم:«از چشم درد رنج مى برم.»گفت:«فردا بيا با هم به كوفه برويم سيد احمد ربيعى چشمت را ببيند.»

 

 

 
فردا به همراهى او به كوفه رفتم به خانه سيد درآمديم.پيرمردى بود نورانى در زير زمين خانه نشسته تنى چند گرد او.نوبت به من رسيد با ذره بينى درشت چشمم را نگاه كرد.پاره اى كاغذ برداشت و چيزى بر آن نوشت و چون بدستم دادنوشته بود آرجدل.گفت:«روزى سه بار در چشم بريز.»دو بار ريختم و نمى دانم به نوبت سوم نيازى افتاد يا نه همان روز درد چشم آرام گرفت.

 

 

  آرجدل چنان تأثيرى داشت؟يا حالت افسرده من و نياز به درگاه مولاى كارساز؟يا تصادف؟هر چه اسمش را مى گذاريد بگذاريد.بپذيريد يا نه چشمم بهبود يافت.اما سالها بعد كه چشمم از نو درد گرفت آرجدل سودى نداد.درباره آنچه سروده امبر من مگيريد و مرا به غلو و يا ترك ادب شرعى كردن نسبت مدهيد.خود مى دانيد كه چون بارقه عشق بدرخشدعقل مى گدازد.از اين گذشته مگر شاعر اهل بيت مرحوم سيد جعفر حلى درباره فرزند او نسروده است:

 

 

 
و قد انجلى من مكة و هو ابنها 
و به تشرفت الحطيم و زمزم

 

 

  بخش دوم

 

 

 
چنانكه نوشته شد خاندان هاشم از مكنت چندانى برخوردار نبودند.ابوطالب كه در كودكى سرپرستى محمد(ص)را بر عهده گرفتفرزندان و عيال بسيار داشت.قريش را سالى سخت پديد آمد.محمد(ص)عموى خود عباس را گفت:«برادرت ابوطالب نانخور فراوان دارد و چنين كه مى بينى مردم در سختى به سر مى برندبيا نزد او برويم و از آنان بكاهيم.من از پسران او يكى را برمى دارم تو هم يكى راو سرپرست آنها مى شويم.»عباس پذيرفت.نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در ميان نهادند.ابوطالب گفت:«عقيل را برايم بگذاريد و هر چه خواهيد بكنيد.»محمد(ص)على را و عباس جعفر را گرفت. (9) از اين رو على در خانه محمد(ص)و در دامان او پرورده شد و خود در اين باره چنين گويد:

 

 

  «در پى او بودم چنانكه شتربچه در پى مادرهر روز براى من از اخلاق خود نشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پيروى آن مى گماشت.» (10)

 

 

  هر چه بيشتر مى باليد رسول خدا بيشتر به او و تربيت او مى افزود و او در اين باره چنين فرمود:

 

 

   «آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد.و مرادر بستر خود مى خوابانيد .چنانكه تنم را به تن خويش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بويانيد.» (11)

 

 

 هنگامى كه رسول خدا در كوه حرا به رتبت پيمبرى مشرف گرديد و به خانه بازگشت در خانه او خديجهعلى و زيد پسر حارثه به سر مى بردند.چنانكه در تاريخ تحليلى نوشته ام او حالت و رسالت خود را بيش از آنكه به ديگران بگويد به اين سه تن گفت و هر سه بدو گرويدند.بى هيچ چون و چراباور داشتنى است كه على(ع)نخستين مرد در پذيرفتن دين اسلام باشد.او در اين باره چنين مى گويد:

 

 

 
«هر سال در حرا خلوت مى گزيد من او را مى ديدم و جز من كسى وى را نمى ديد.آن هنگام جز خانه اى كه رسول خدا و خديجه در آن بود در هيچ خانه اى مسلمانى راه نيافته بود.من سومين آنان بودم روشنايى وحى و پيامبرى را مى ديدم و بوى نبوت را مى شنودم.» (12) و در جاى ديگر مى گويد:

 

 

 
«هيچ كس پيش از من به پذيرفتن دعوت حق نشتافتو چون من صله رحم و افزودن در بخشش و كرم نيافت.» (13)

 

 

ابن هشام از ابن اسحاق آورده است:

 

 

  «نخستين مرد كه به رسول خدا گرويد و او را بدانچه از جانب خدا آورده بود گواهى دادعلى بن ابى طالب بود.در آن هنگام ده سال از عمر وى مى گذشت و از جمله نعمت هاى خدا بر على آن بود كه پيش از اسلام در كنار رسول خدا به سر مى برد.» (14)

 

 

  در آغاز اسلام خواندن مردم به مسلمانى پنهانى بود.اين مدت را سه سال نوشته اند و چون آيه و أنذر عشيرتك الأقربين (15) نازل شد پيغمبر به على گفت:«خدا مرا فرموده است خويشاوندان نزديكم را به پرستش او بخوانم .گوسفندى بكش و صاعى نان و قدحى شير فراهم كن.»

 

 

  على چنان كرد.در آن روز چهل تن يا نزديك به چهل تن از فرزندان عبد المطلب فراهم آمدندو همگى از آن خوردنى سير شدند.اما همينكه رسول خدا(ص)خواست سخنان خود را آغاز كندابو لهب گفت:«او شما را جادو كرد.»و مجلس بهم خورد.روزى ديگر پيغمبر(ص)آنان را خواند و گفت :

 

 

  «اى فرزندان عبد المطلب گمان ندارم كسى از عرب براى مردم خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد.دنيا و آخرت را براى شما آورده ام.» (16)

 

 

 
آنگاه رسالت خود را به خويشاوندان رساند و گفت كدام يك از شما مرا در اين كار يارى مى كند تا برادر و وصى من و خليفه من در ميان شما باشد؟همه خاموش ماندند.على گفت:

 

 

  «اى فرستاده خدا آن منم.»

 

 

  پيغمبر فرمود:

 

 

  «اين وصى من و خليفه من در ميان شماست.سخن او را بشنويد و از او فرمان بريد.» (17)

 

 

  از اين روز على به جانشينى و وصايت رسول خدا(ص)گماشته شد و چنانكه خواهيم نوشت در روز هيجدهم ذو الحجه سال دهم هجرت كه به واقعه غدير معروف است خلافت او بر همه مسلمانان اعلام گرديد.

 

 

  على پيوسته در كنار پيغمبر بود و نگهبانى او مى نمود ابن ابى الحديد از امالى محمد بن حبيب آورده است:

 

 

  «ابوطالب بر جان پيغمبر مى ترسيد.بسا شب هنگام نزد بستر او مى رفت و او رابرمى خيزاند و على را بجاى وى مى خواباند.»

 

 

  شبى على گفت:«من كشته خواهم شد.»ابوطالب در چند بيت بدو چنين گفت:

 

 

  «پسرم!شكيبا باش كه شكيبايى خردمندانه تر است و هر زنده اى مى ميرد.بلايى است دشوار اما خدا خواسته است دوستى فداى دوستى شود.دوستى والا گهركريم و نجيب.اگر مرگى رسيد تنها براى تو نيستهر زنده اى مى ميرد.»

 

 

  على چنين پاسخ مى دهد: 
«مرا در يارى احمد شكيبايى مى فرمايى؟بخدا آنچه گفتم از بيم نبود.من دوست مى دارم يارى مرا ببينى و بدانى.من پيوسته فرمان بردار تو هستممن احمد را كه در كودكى و جوانى ستوده است براى رضاى خدا يارى مى كنم.» (18)

 

 

  هنگامى كه قريش بنى هاشم را در شعب ابو طالب در بندان كردندابوطالب در جمله آنان بود .او على را به نگهبانى محمد سفارش مى نمود.دور نيست داستانى را كه ابن ابى الحديد آورده در اين روزها رخ داده باشد.

 




:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1216
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 2 دی 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

همچو يحيي گر نهي در سر طبق 
مي شود عريان به چشمت سر حق 
شيعه يعني عشقبازي با خدا 
يك نيستان تكنوازي با خدا 
شيعه يعني هفت خطي در جنون 
شيعه طوفان مي كند در كاف و نون 
شيعه يعني تندر آتش فروز 
شيعه يعني زاهد شب شير روز 
شيعيه يعني شير يعني شير مرد 
شيعه يعني تيغ عريان در نبرد 
شيعه يعني تيغ، تيغ موشكاف 
شيعه يعني ذوالفقار بي غلاف 
شيعه يعني سابقون السابقون 
شيعه يعني يك تپش عصيان و خون 
شيعه بايد آبها را گِل كند 

خط سوم را به خون كامل كند 

خط سوم خط سرخ اولياست 

كربلا بارزترين منظور ماست 
شيعه يعني بازتاب آسمان 
بر سر ني جلوه رنگين كمان 
يا حسين پرچم زلفت رها در باد شد 
وز شميمش كربلا ايجاد شد 
آنچه شرح حال خويشان تو بود 
تاب گيسوي پريشان تو بود 
مي سزد ني نكته پردازي كند 
در نيستان آتش اندازي كند 
صبر كن ني از نفس افتاده است 
ناله بر دوش جرس افتاده است 
كاروان بي مير و بي پشت و پناه 
در غل و زنجير مي افتد به راه 
مي رود منزل به منزل در كوير 
تا بگويد سر بيعت با غدير 
شيعه يعني انتزاج نار و نور 
شيعه يعني رأس خونين در تنور 
شيعه يعني هفت وادي اضطراب 
شيعه يعني تشنگي در شط آب 
شيعه يعني دعبل چشم انتظار 
مي كشد بر دوش خود چهل سال دار 
شيعه بايد همچو اشعار كميت 
سر نهد برخاك پاي اهل بيت 
ياكه فرزق وار در پيش هشام 
ترك جان گويد به تصديق امام 
مادر موسي كه خود اهل بلاست 
جرعه نوش از باده جام بلاست 
در تب پژوانگ بانگ الرحيل 
مي نهد فرزند بر دامان نيل 
نيل هم خود شيعه مولاي ماست 
اكبر اوييم و او ليلاي ماست 
اين سخن كوتاه كردم والسلام



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1219
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 2 دی 1391 | نظرات ()